یادداشتی درباره فیلم کوتاه پاندورا به کارگردانی کامران هوشمندیان
گفتن از مسائل مهم اجتماعی در فیلمهای کوتاه کار سختی است. زیرا به لحاظ زمان، مجالی برای ریشه یابی و شکافتن مسئله وجود ندارد. اما در فیلمهای یک دقیقه ای این شیوه بیان سختتر است، زیرا باید علاوه بر بیان مسئله فیلمساز، به مخاطب نیز در همان زمان یک دقیقه تلنگری زده شود و به عمق مسئله پی ببرد. در فیلم یک دقیقه ای پاندورا، کارگردان از اسطوره پاندورا و جعبه اش استفاده میکند، تا یک رنج زنانه (یا به بیان بهتر، یک رنج بشری) را نشان دهد. کارگردان با هوشمندی، بیننده را به اسم فیلمش ارجاع میدهد و به دانش او اعتماد میکند. پس با تکیه بر اسطوره و دانش بیننده موفق میشود که در زمان بسیار کم و با ابزارسینمایی معمول، از یک رنج بشری بی پایان سخن بگوید، و همانند اسطوره، انسان، زنان و رنجشان را به سوی امید سوق دهد. زیرا چیزی که در جعبه پاندورا باقی مانده است، امید است و شخصیت فیلم در جعبه پاندورای خود به امید مینگرد.
فیلم جهان خود را با تکیه بر نام خود به گونه ای ملموس در ذهن تماشاگر میسازد.
مهسا علی نقیان