اخبار و مقالات در

RAW

 
 
نقد فیلم کوتاه «هادی» اثر صادق برقعی به قلم مسعود اسماعیلی
 

نقد فیلم کوتاه «هادی» اثر صادق برقعی به قلم مسعود اسماعیلی

ﺳﻪشنبه، 11 بهمن 1401 | Article Rating

نقد فیلم کوتاه «هادی» اثر صادق برقعی به قلم مسعود اسماعیلی

؛ «شاید...»:

دیدن نام‌ها و چهره‌های آشنا در فیلم‌ها و تیتراژهای فیلم‌های کوتاه و بلند، برای من بعد از احساس غرور نقطه‌ی سفیدیست از امید در جایی از این صفحه‌ی سیاه این روزها. امیدی که ریشه در گذشته و تئاتر دارد. هر دو بازیگر فیلم کوتاه «هادی»، بازیگران خوب و حرفه‌ای تئاترند. نویسنده و کارگردان اثر هم جدای از سابقه‌ی طولانی بازیگری تئاتر در زمین گرمِ تلویزیون هم حضور پررنگ داشته. آخرین نمایش او «سفید» هم به قدر کافی هم در کارگردانی و هم در بازیگری خودش، نقطه‌ی قوت است. وقت برای همه‌ی آثار همه‌شان نیست. برای همین از فیلم‌های بلندشان بگذریم.

اما اینکه چه چیزی من را امیدوار می‌کند را باید بگویم. چیزی که من را امیدوار می‌کند از اعتقادم نشأت می‌گیرد. من معتقدم تئاتر مادر همه‌ی هنرهاست. این ادعای من بی‌پایه و اساس نیست اما جای بحث هم با کسی ندارد. به این دلیل که شاید کسی نظری مخالف این داشته باشد. خب مسیر هاچ‌گونه‌اش را برای پیدا کردن مادر این هنر احتمالاً رفته یا می‌رود. ولی من برای اعتقادم دلیل دارم. اینکه بهترین بازیگران ایران و حتی دنیا از دل تئاتر یا آکادمی‌هایی بیرون آمده و نام درکرده‌اند که آموزش بازیگری را بر اساس اصول و فنون تئاتر انجام می‌دهند. در ایران به قول پرستویی(که خود او هم تئاتریست) پنج تن سینمای ایران پرچمدار اتفاقات مهم و جذاب سینمایی و هنری این مملکت بوده‌اند. پیش از حلول سینما تئاتر برنامه‌ی سرگرمی مردمان بوده و البته در کنار سایر سرگرمی‌ها. بهترین متن‌ها یا ربطی مستقیم به تئاتر دارند یا از دل نوشته‌هایی بیرون می‌آیند که نهایتاً در حیطه‌ی ادبیات نمایشی خلاصه می‌شوند. از «گاو» تا «بی‌همه‌چیز» و «فروشنده» در ایران و در خارج از این مرزها هم از «تراموایی به نام هوس» گرفته تا «پدر» در همین اواخر. همه‌ی حرفم خلاصه این است، این هنر را مادرش با زایش دوباره و دوباره برای بهتر کردن پیش می‌برد. به قدر کافی استعداد و نیرو برای تقویت فرزندی مثل سینما دارد فقط مثل پیچ اینترنت و اس ام اس گاهی بعضی‌ها دریچه‌ی ورودش را تنگ می‌کنند. ضررش را هم خودشان می‌بینند. با این توضیح مفصل به خود فیلم که برسم لاجرم باید از بازیگری شروع کنم: مثل همیشه، یا همان همیشگی برای بازی بیتا عزیزاقلی، به اندازه، درست و خوب. همانطور که در «ژپتو»، «سفید» و مابقی آثارش بوده. علی‌الخصوص ننه دلاور. سپهر طهرانچی هم مثل بازیگر زن اثر خوب است. از «فرآیند»ی که در تئاتر هم از او دیدم راضیم. هم از خودش هم از کار.

از بعد کارگردانی، نماها به نظرم اغلب درست بودند. قاب‌بندی ابتدایی و انتهایی هم درست بود. یعنی در ابتدا چیزی که جلب نظر می‌کند از همان پلان ابتدایی: «از من بپرسِ» انگلیسی است. چیزی که در نهایت، انجام دادنش به خاک فنا می‌انجامد. به نظرم البته می‌شد کمی نمای انتهایی به شخصیت فیلم نزدیکتر باشد. ولی در کل این بخش از نوشته‌ام سلیقه‌ام است.

فضای فیلم از زمانی که نقش اولِ فیلم از محل کارش بیرون می‌آید به نوعی برایش بُهت و دلهره‌آور است. شاید بهتر است بگویم انگار او به این محیط تسلطی ندارد. شاید نگران است. شاید بیشتر از امنیت، احساس احتیاط را در چهره و دکوپاژ نماهای روی دوچرخه می‌بینیم. این مسئله جایی قوت می‌گیرد که در دادن آدرس اطمینان ندارد.

در گذشته‌ی صادق برقعی چیز زیادی در ابعاد نوشتن به یاد نمی‌آورم. البته نقطه‌ی مقابل چیزهای زیادی است که از تجربه در تئاتر در حیطه‌ی بازی مخصوصاً، از پیش چشمانم می‌گذرد. این به این معنیست که شایدهای زیادی برای قصه و فیلمنامه‌ی این اثر می‌شود ردیف کرد که به عقیده‌ی خیلی‌ها شاید(باز هم شاید!) بد نباشد. ولی این ماهیت فیلم کوتاه نیست. اگر بود بهترین اثرها از دید ما همان‌هایی نبودند که تهِ معلوم داشتند. و باز این به این معنیست که صادق برقعی مثل سفیدش(در تئاتر) یا باید کس دیگری برایش متن بنویسد یا حداقل دوبرابر آنچه تا به حال در تئاتر و بازیگری استخوان ترکانده برای نوشتن، وقت تمرین و مایه بگذارد. برخوردها با فرایافتِ(ترجمه‌ی جناب طباطبایی از همان Concept است) این اثر به نظرم تفاوت دارد. شاید یک دریافت، اثر پروانه‌ای باشد. شاید یکی بگوید که یک موقعیت و یک برش کوتاه و یک اتفاق روزمره بود که افتاد و تمام شد. ولی من سر یک شاید دیگر برای بار اخیر که فیلم را دیدم مصرّترم. اینکه این پسر همانقدر که در محیط کارش آدم مسلط، آرام و متبحریست در محیط خارج از کارش، مضطرب، نگران و نامطمئن است. همانقدر که در محیط کارش آدرس‌ها را با اطمینان می‌دهد و هیچکس به مشکل نمی‌خورد، در محیط بیرون آدرس‌ها را بدون قوت قلب و با ثمره‌ای دردسرساز می‌دهد. شاید اگر دختر فیلم آدرس را از یک راهنمای مطمئن‌تر می‌پرسید این اتفاق نمی‌افتاد. چون چیزی که در صحنه‌ی اواخر فیلم می‌بینیم به این اشاره نمی‌کند که او از قبل و از گوشه‌ی سمت راست خیابان به داخل ایتالیا پیچیده باشد. اتومبیل وسط خیابان است و انگار دختر به یکباره تابلوی خیابان ایتالیا را دیده و بدون توجه به چیزی یا کسی ناگهان فرمان را کج کرده و پیچیده است. این شایدِ من، با بافندگی، شاید به نتایج و برداشت‌های مذهبی هم بیانجامد.

در انتها باید بگویم که عنوان تحلیلم را از فیلم به همین دلیل انتخاب کردم تا شاید از این نقائص کمتر در تمام آثارمان باشد.

مسعود اسماعیلی

 

تصاویر
  • نقد فیلم کوتاه «هادی» اثر صادق برقعی به قلم مسعود اسماعیلی
ثبت امتیاز
اشتراک گذاری
مطالب مرتبط
نظر جدید

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

" RAW " مجموعه‌ای از فعالیت های هنری و تبلیغاتی‌ست که مدتی‌ست در زمینه های مختلف هنری فعالیت می‌کند. آنچه این مجموعه را که از تهیه و تولید انواع مستندها و ساخت و پخش فیلم و تئاتر تا تبلیغات به هم مرتبط کرده و در کنار هم قرار داده، یک واژه است و همین: هنر!

DNN