یادداشتی درباره فیلم هالوسه
مهسا علینقیان
در سینمای مدرن امروز فیلمهای هالوسینیشن جایگاه خود را دارند. این فیلمها که بیشتر توهمات انسان، ناشی از مصرف مواد مخدر و توهم زا را نشان میدهند، عموما به تنهایی انسان مدرن و رویاهای دست نیافته او میپردازند که نمونههای بسیار موفقی در سینمای جهان از این دست فیلمها موجود است.
فیلم هالوسه نوشته و ساخته محمد اشراقی همانطور که از نامش پیداست، در همین ژانر ساخته شده است. شش نفر مرد معتاد مریدوار دنباله رو شهاب شده اند تا او آنها را به جایی ببرد که در آن پر از مواد مخدر است و میمونهایی آنجا وجود دارند. این شش مرد که همگی معتاد هستند یکی از وجوه کاراکتر شهابند که او آنها را در هیئت دوستانش تصور میکند و در نهایت یکی را (شاید همگی) را به قتل میرساند.
این شش خود، یکی عاشق پیشه و مخالف است، یکی مرید است، یکی بی خیال است، یکی ترسیده و دیگری میانجی است. یک نفر دیگر هم مدام توهم میزند و روی موضوع قفل کرده است که وجهه توهمات شهاب را نشان میدهد. در واقع شهاب در توهماتش داستان زندگی خود و وجوه مختلف شخصیت از هم پاشیده، منزوی و شکست خورده خود را در بدن آدمهای دیگری که خودش آنها را رهبری میکند میبیند و در نهایت با وجهه عاشق پیشه و شکست خورده خود که دست به قتل زده است دست به گریبان میشود و جنگی درونی را راه میاندازد که منجر به خودکشیاش میشود.
به هر حال وجوه روانشناختی که در بالا به آنها اشاره شد قابل ستایشاند. اما فیلم، در کارگردانی و تصویر کردن همه آنچه قصد بیانش را داشته است تا حدودی دارای ضعف است. جهان غیرواقعی کاراکتر کاملا واقعی به بیننده نشان داده میشود و فیلم تا چند دقیقه به پایان هیچ تصویر وهم آلودی به بیننده ارائه نمیکند. این موضوع بیننده را تا چند دقیقه پایانی گیج میکند. از طرفی نزدیک نشدن به دنیای درونی شهاب (با وجود نشان دادن درون او) باعث میشود که کاراکتر اصلی درک نشده در ذهن بیننده نیز بمیرد و جاودان نشود.